سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 40869

  بازدید امروز : 0

  بازدید دیروز : 4

پاییز 1386 - بخش امام علی (ع) متصل به وبلاگ نسیم صباح

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

لوگوی دوستان


 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

 

لینک به لوگوی من

پاییز 1386 - بخش امام علی (ع)         متصل به وبلاگ نسیم صباح

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

ولادت[8] .

 

بایگانی

پاییز 1386

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

در دگرگونى روزگار گوهر مردان است پدیدار . [نهج البلاغه]

پدرامام‏علی(ع)

نویسنده:محمدرضا نیک‏خیر::: پنج شنبه 86/7/12::: ساعت 7:25 صبح

پدرامام‏علی(ع)

عبد مناف بن عبدالمطّلب، مشهور به ابوطالب، یکی از ده فرزند عبدالمطّلب است.[1] عبدالمطّلب، چهره برجسته قریش است. او در میان قریش از جایگاهی والا و منزلتی عظیم برخوردار بود. ابوطالب، پس از پدر، این جایگاه والا و مکانت ارجمند اجتماعی را از آنِ خود ساخت.[2].

خانواده‏ابوطالب، نخستین‏خانواده‏ای‏است‏که در آن، هردو زوج،هاشمی‏هستند.[3].

ابوطالب، سرپرستی پیامبر صلی الله علیه وآله را - که در خردسالی پدر و مادر و سپس جدّش را از دست داده بود -، برعهده گرفت[4] و چون امین قریش به رسالت مبعوث گشت، ابوطالب با تمام توان از آن بزرگوار، حمایت کرد و در این راه دشوار از هیچ کوششی دریغ نورزید.

ابوطالب به رسالت پیامبر خدا، باوری استوار داشت[5] و این باور را در اشعارش نشان می‏داد.[6].

جایگاه بلند اجتماعی ابوطالب در میان قریش و مردم مکّه، و حمایت بی‏دریغ او از پیامبر خدا، مانع اصلی آزار رساندن قریش به آن بزرگوار بود.[7].

در محاصره شعب ابوطالب، آن بزرگوار، همراه پیامبرصلی الله علیه وآله و مؤمنان بود و دشواری‏های محاصره اقتصادی را در کهن‏سالی به جان خرید و از حمایت پیامبر خدا تن نزد.[8].

ابوطالب، حقّی بس بزرگ بر اسلام و مسلمانان در آن روزگار غربت دین دارد. آن بزرگوار، پس از خروج از شِعب ابوطالب، زندگی را بدرود گفت. با مرگ او و خدیجه‏علیها السلام، پیامبر خدا دو تن از حامیان استوار، صدیق و فداکارش را از دست داد و پس از آن، شکنجه و آزار مؤمنان به دست قریش، فزونی یافت.[9].

5. کمال الدین - به نقل از اصبغ بن نباته -: شنیدم امیرمؤمنان - که درودهای خداوند بر او باد - می‏فرماید: «به خدا سوگند، نه پدرم و نه جدّم عبدالمطّلب، و نه هاشم و نه عبدمناف، هرگز بتی را نپرستیدند». به ایشان گفته شد: پس چه می‏پرستیدند؟ فرمود: «به سوی کعبه و بر دین ابراهیم، نماز می‏گزاردند و چنگ زننده به آن بودند».[10].

6. امام صادق‏علیه السلام: بی‏گمان، ابوطالب اظهار کفر می‏کرد و در نهان، ایمان داشت. پس چون وفاتش در رسید، خدای عز و جل به پیامبرصلی الله علیه وآله وحی کرد: «از مکّه خارج شو که در آن‏جا یاوری نداری». پس به مدینه هجرت کرد.[11].

7. امام صادق‏علیه السلام: امیرمؤمنان، خوش می‏داشت که شعر ابوطالب خوانده شود و جمع‏آوری گردد و فرمود: «آن را یاد بگیرید و به فرزندانتان بیاموزید، که او بر دین خدا بود و در شعرش دانشی است فراوان».[12].

8. إیمان أبی طالب - به نقل از علی بن محمّد صوفی علوی عُمَری -: ابو عبداللَّه بن‏منعیه[13] هاشمی (آموزگارم در بصره)، شعری‏را از ابوطالب برایم خواند:

بی‏گمان، خداوند، محمّد پیامبر را گرامی داشت

پس گرامی‏ترینِ خلق خدا در میان مردم، احمد است.

و نامش را از نام خود مشتق کرد تا بزرگش بدارد

پس [خدای] صاحب عرش، محمود و این، محمّد است.[14].

9. إیمان أبی طالب - به نقل از ضوء بن صلصال -: من پیش از اسلام آوردنم، همراه ابوطالب، پیامبرصلی الله علیه وآله را یاری می‏دادم. روزی در شدّت گرما، نزدیک خانه ابوطالب نشسته بودم که ابوطالب، همچون مصیبت‏زدگان به سوی من آمد و گفت: ای ابوغضنفر! آیا این دو جوان (یعنی پیامبر و علی‏علیهما السلام) را دیده‏ای ؟ گفتم: در این مدّت که نشسته‏ام، آن دو را ندیده‏ام.

پس گفت: با ما به جستجوی آنان برخیز که من از قریش در کشتن آن دو ایمن نیستم.

رفتیم تا از خانه‏های مکّه خارج شدیم. سپس به سوی کوهی از کوه‏های مکّه رو کردیم و تا قلّه‏اش بالا رفتیم که ناگهان، پیامبرصلی الله علیه وآله را دیدیم و علی‏علیه السلام را که در سمت راستش بود و روبه‏روی «عین الشمس» ایستاده بودند و رکوع و سجود می‏کردند.

ابوطالب به پسرش جعفر گفت: به پسر عمویت متّصل شو. پس او در کنار علی‏علیه السلام ایستاد. پیامبرصلی الله علیه وآله متوجه آن دو شد و جلوتر آمد و به کار خود پرداختند تا از آن فارغ شدند، سپس به ما رو کردند و من شادمانی را در چهره ابوطالب دیدم. پس برخاست و می‏گفت:

بی‏گمان، علی و جعفر، نقطه اتّکای من‏اند

در سختی‏های زمانه و پیشامدها.

وا مگذارید و پسر عمویتان را یاری دهید

که او[15] از میان آنان، برادرِ تنی من است.

به خدا سوگند، پیامبرصلی الله علیه وآله را وا نمی‏گذارم و نه

هیچ یک از پسران شرافتمندم [چنین می‏کنند].[16].

10. الفصول المختارة - در ذکر آنچه در شعب ابوطالب گذشت -: هنگامی که چشم‏ها خوابید، ابوطالب، همراه امیر مؤمنان آمد و پیامبر خدا را بلند کرد و امیر مؤمنان را در جایش خوابانْد. امیر مؤمنان گفت: «ای پدر! من کشته می‏شوم». ابوطالب گفت:

پسرکم صبر کن که صبر، سزاوارتر است

هر زنده‏ای سرانجامش مرگ است

ما تو را در شدّت بلا بذل کردیم

به فدای نجیب‏زاده نجیب

به فدای سرور شریف والا

و گشاده دست و بخشنده

اگر مرگ در رسید، پس تیر به تو رسیده است

که برخی [از تیرها] اصابت می‏کند و برخی نه

هر زنده‏ای گر چه دیر بِزیَد

سهمی از تیرهای مرگ می‏گیرد

پس امیرمؤمنان فرمود:

«آیا مرا به شکیبایی در یاری احمد فرمان می‏دهی؟!

و به خدا سوگند، آنچه گفتم، از روی بی‏تابی نگفتم

بلکه دوست داشتم یاری‏ام را آشکار کنم

و بدانی که من همواره فرمانبردار تو بوده‏ام

و کوششم در یاری احمد، برای خداست

پیامبرِ هدایت که در کودکی و بزرگی او را یاری می‏کنم».[17].

11. الکافی - به نقل از اسحاق بن جعفر از امام صادق‏علیه السلام -: به ایشان (امام صادق‏علیه السلام) گفته شد: آنان گمان می‏کنند که ابوطالب، کافر بود. فرمود: «دروغ می‏گویند. چگونه کافر باشد و حال آن که می‏گوید:

آیا نمی‏دانید که ما محمّد را پیامبری یافتیم

همچون موسی که [نامش] در اوّلین کتاب، نگاشته شده است؟!».

و در حدیثی دیگر آمده که فرمود: «چگونه ابوطالبْ کافر باشد و حال آن که می‏گوید:

بی‏گمان دانستند که فرزند ما دروغگو نیست

نزد ما و توجهی به گفته‏های یاوه نمی‏شود.

روسپیدی که با روی او از ابر سپید، باران می‏طلبند

فریادرس یتیمان، نگاهدار بیوگان!».[18].

12. إیمان أبی طالب - به نقل از حسن بن جمهور عمی که حدیث را به پیشینیان نسبت می‏دهد -: به ثابت بن جابر - که شاعر و مشهور به «تأبّط شرّا» بود -، گفته شد: سرور عرب کیست؟ گفت: آگاهتان می‏کنم. سرور عرب، ابوطالب پسر عبدالمطّلب است.

و به احنف بن قیس تمیمی[19] گفته شد: این حکمت‏ها را از کجا برگرفته‏ای ؟ و این بردباری را از کجا آموخته‏ای ؟ گفت: از حکیم عصرش و حلیم روزگارش، قیس بن عاصم منقری.[20] و به قیس گفته شد: بردباری چه کس را دیدی که این گونه بردباری ورزیدی؟ و دانش چه کسی را حمل کردی که چنین دانا شدی؟گفت: از بردباری که هیچ‏گاه قرار از کف نداده، و حکیمی که حکمتش‏پایان‏نگرفته است، اَکثَم بن صیفی تمیمی.[21] و به اَکثَم گفته شد: از چه کس حکمت و ریاست و بردباری و سیاست را فرا گرفتی؟ گفت: از هم‏پیمان حلم و ادب، سرور عجم و عرب، ابوطالب پسر عبدالمطّلب.[22].

ر. ک: بحارالأنوار: 68/35 (نسبه و أحوال والدیه).

إیمان أبی طالب، فخّار بن معد.

الغدیر: 550 - 445/7.



    1. تاریخ الیعقوبی: 11/2، شرح الأخبار: 219/3.
    2. ر. ک: تاریخ الیعقوبی: 13/2.
    3. الکافی: 452/1، المستدرک علی الصحیحین: 4573/116/3، فضائل الصحابة: 933/555/2.
    4. الطبقات الکبری: 119/1، تاریخ الطبری: 277/2، مروج الذهب: 281/2، أنساب الأشراف: 105/1.
    5. الکافی: 28/448/1 - 33، الأمالی، صدوق: 979/712.
    6. الکافی: 29/448/1، الأمالی، صدوق: 980/712، تاریخ الیعقوبی: 31/2، شرح الأخبار: 222/3.
    7. السیرة النبویّة، ابن هشام: 57/2.
    8. الطبقات الکبری: 209/1، تاریخ الطبری: 336/2، الکامل فی التاریخ: 504/1، السیرة النبویّة، ابن هشام: 376/1.
    9. الطبقات الکبری: 211/1، تاریخ الطبری: 343/2، الکامل فی التاریخ:507/1، السیرة النبویّة، ابن هشام: 57/2.
    10. کمال الدین: 174 /32، بحار الأنوار: 22/81/35.
    11. کمال الدین: 31/174، بحار الأنوار: 21/81/35.
    12. إیمان أبی طالب: 130، بحار الأنوار: 54/115/35.
    13. در مصدر چنین است؛ امّا در بحار الأنوار، «بن صفیّة» آمده است.
    14. إیمان أبی طالب: 284، بحار الأنوار: 73/128/35، الإصابة: 10175/197/7.
    15. مقصود، عبد اللَّه، پدر پیامبر خدا است.
    16. إیمان أبی طالب: 248، کنز الفوائد: 270/1، بحار الأنوار: 63/120/35، شرح نهج البلاغة: 269/13.
    17. الفصول المختارة: 58، مناقب آل أبی طالب: 64/1، روضة الواعظین: 64، بحار الأنوار: 31/93/35.
    18. الکافی: 29/448/1، بحار الأنوار: 81/136/35.
    19. ر. ک: ج12، ص 55 (احنف بن قیس).
    20. او قیس بن عاصم بن سنان بن خالد بن منقر بن عبید بن مقاعس است. با هیئت نمایندگی قبیله بنی‏تمیم به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله رسید و سال نهم هجری مسلمان شد و چون پیامبرصلی الله علیه وآله وی را دید، گفت: «این، سرورِ چادرنشینان است». وی خردمند و بردبار و مشهور به حلم بود. به احنف بن قیس گفته شد: بردباری را از چه کس آموختی؟ گفت: از قیس بن عاصم. روزی او را در حیاط خانه‏اش دیدم که بر سرین نشسته است و زانوهای خود را به سینه چسبانده و تسمه شمشیرش را به دور پاهایش بسته و با قومش به گفتگو نشسته است که ناگه، مردی را کتف بسته و مرد دیگری را که کشته شده بود، آوردند و گفته شد: این برادرزاده‏ات، پسرت را کشته است. به خدا سوگند، قیس تسمه از پا باز نکرد و سخنش را ناتمام نگذارد. پس از اتمام سخنش رو به برادرزاده‏اش کرد و گفت: ای پسر برادرم! کار بدی کردی، نافرمانی پروردگارت را کردی و قطع رَحِم نمودی و پسر عمویت را کشتی.... سپس به پسر دیگرش گفت: پسرکم! برخیز و بند از شانه‏های پسر عمویت بگشای و برادرت را دفن کن و برای مادرش صد شتر دیه فرزندش را ببر، که او غریب است.

      حسن بصری می‏گوید: هنگامی که وفات قیس بن عاصم رسید، پسرانش را فرا خواند و گفت: پسران من! از من به خاطر بسپارید که هیچ کس برای شما خیرخواه‏تر از من نیست. هنگامی که مُردم، بزرگانتان را سرور کنید و کوچک‏ترانِ خود را سرور مکنید که مردم، بزرگان شما را نادان می‏شمُرَند و نزد آنان، خوار و سبک می‏شوید... و مبادا که از مردم چیزی بخواهید که آن، آخرین کسب و چاره انسان است و برای من زنان نوحه‏خوان میاورید که شنیدم پیامبر خدا از نوحه‏خوانی منع کرد. (اُسد الغابة: 4370/411/4).

    21. او اکثم بن صیفی بن عبدالعزّی است و چون خبر ظهور پیامبر خدا به او رسید، دو نفر به سوی ایشان فرستاد تا از تبارش و آنچه آورده، بپرسند. پس پیامبرصلی الله علیه وآله آگاهشان کرد و برایشان آیه: « خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد...»(نحل، آیه 90) را خواند. آن دو به سوی اکثم بازگشتند، به او خبردادند و آیه را بر او خواندند. چون اکثم آن را شنید، گفت: ای قوم! می‏بینم که او به نیکی‏های اخلاقی فرمان می‏دهد و از زشتی‏های اخلاقی باز می‏دارد. پس در این امر، پیشتاز باشید و نه دنباله‏رو؛ اوّل باشید و نه آخر. پس اندکی نکشید که وفاتش در رسید و به خاندانش سفارش کرد: شما را به تقوای الهی و پیوند با خویشان سفارش می‏کنم که بر اساس آن، هیچ ریشه‏ای پوسیده و هیچ شاخه‏ای شکسته نمی‏شود. (اُسد الغابة: 218/ 272/1).
    22. إیمان أبی طالب: 332، بحار الأنوار: 78/133/35.


    مادرامام‏علی(ع)

    نویسنده:محمدرضا نیک‏خیر::: پنج شنبه 86/7/12::: ساعت 7:22 صبح

    مادرامام‏علی(ع)

    فاطمه بنت اسد، بانویی خردمند، استوارْ گام، بُرنا دل و ارجمند بود. او پیامبر خدا را در کودکی در دامان پُرمهرش پرورش داد.[1] پیامبرصلی الله علیه وآله به او علاقه‏ای شگرف داشت، بدان‏گونه که درباره وی می‏فرمود: «پس از مادرم که مرا بزاد، او مادرم بود».[2].

    پیامبر خدا، مهربانی و شفقت آن بانوی ارجمند را درباره خودش می‏ستود و می‏فرمود: «پس از ابوطالب، هیچ‏کس با من مهربان‏تر از او نبود».[3].

    فاطمه بنت اسد، اوّلین زنی است که با پیامبرصلی الله علیه وآله بیعت کرد[4] و همراه علی و فاطمه‏علیهما السلام، پیاده به مدینه هجرت کرده است.

    چون این بانوی بزرگوار، زندگی را بدرود گفت، پیامبر خدا او را در لباس شخصی خود کفن کرد[5] و در تشییع جنازه وی شرکت جُست، بر او نماز خواند و پیش از آن‏که در قبرش بگذارد، در قبر او خوابید.[6].

    علی‏علیه السلام، چهارمین پسر این دو چهره منوّر تاریخ اسلام، ابو طالب و فاطمه بنت اسد است که پس از طالب، عقیل و جعفر، زندگی آنها را شکوه بخشیده است.[7].

    13. فضائل الصحابة - به نقل از مصعب زبیری -: مادر علی بن ابی طالب‏علیه السلام، فاطمه، دختر اسد،پسر هاشم، پسر عبدمناف، پسر قصی است و او نخستین زن هاشمی است که فرزندی هاشمی بزاد. او به سوی پیامبرصلی الله علیه وآله هجرت کرد و چون درگذشت، پیامبرصلی الله علیه وآله بر جنازه‏اش حاضر شد.[8].

    14. مناقب آل أبی طالب: ابوطالب در ازدواج با فاطمه بنت اسد، چنین خطبه خواند: سپاس، ویژه پروردگار جهانیان است؛ صاحب عرش بزرگ و مقام کریم و مشعر و حطیم؛ کسی که ما را برای مِهتری قوم و خدمتکاری کعبه برگزید و ما را کارگزار قوم و خالص و حجّت کامل خویش و به دور از بد دهنی و تردید و آزار و عیب قرار داد و مشاعر را برای ما بر پا داشت و ما - نخبگان خاندان ابراهیم و برگزیدگان آن و فرزندان اسماعیل - را بر دیگر عشیره‏ها برتری بخشید.

    سپس گفت: دختر اسد را به همسری برگزیدم و مهریه او را فرستادم و کار را به پایان بردم. پس، از پدرش بپرسید و گواه باشید.

    پس اسد گفت: فاطمه را به همسری‏ات درآوردیم و از تو خشنودیم.[9].

    15. الکافی - به نقل از عبداللَّه بن مسکان، از امام صادق‏علیه السلام -: «فاطمه بنت اسد، نزد ابوطالب آمد تا بشارت تولّد پیامبرصلی الله علیه وآله را به او بدهد. پس ابوطالب گفت: به مدت یک " سبت " صبر کن. من تو را به [پسری] مانند او بشارت می‏دهم، جز آن که پیامبر نیست».

    و [امام صادق] فرمود: «سبت، سی سال است و میان پیامبر خدا و امیرمؤمنان، سی سال فاصله بود».[10].

    16. امام علی‏علیه السلام: چون فاطمه دختر اسد بن هاشم درگذشت، پیامبر خدا او را در پیراهن خود کفن کرد و بر او نماز گزارد و بر او هفتاد «تکبیر» گفت ودر قبرش فرود آمد و به اطراف قبر اشاره می‏نمود، گویی که آن را فراخ و بر او هموار می‏کرد و از قبرش‏بیرون آمد، در حالی که اشک از چشمانش روان‏بود ودر قبر او خاک‏ریخت.

    پس چون [از قبرستان بیرون] رفت، عمر بن خطّاب به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! دیدم کاری برای این زن کردی که برای هیچ کس نکردی.

    فرمود: «ای عمر! این زن، مادر من بود، پس از مادرم که مرا بزاد. ابوطالب، احسان می‏کرد و صاحب سفره بود و ما را بر خوراک و طعام، گِرد می‏آورد. پس این زن، همه سهمش را به من می‏داد، و جبرئیل از سوی پروردگارم عز و جل به من خبر داد که او از اهل بهشت است، و جبرئیل به من خبر داد که خدای متعال به هفتاد هزار فرشته فرمان داد تا بر او نماز بگزارند».[11].

    17. امام صادق‏علیه السلام: بی‏گمان، فاطمه بنت اسد، مادر امیر مؤمنان، نخستین زنی بود که با پای پیاده از مکّه به مدینه و به سوی پیامبر خدا هجرت کرد و از مهربان‏ترینِ مردمان به پیامبرصلی الله علیه وآله بود.

    او از پیامبر خدا شنید که می‏گفت: «بی‏گمان، مردم در روز قیامت، لُختِ مادرزاد، محشور می‏شوند». پس فاطمه بنت اسد گفت: وای از رسوایی! سپس پیامبر خدا به او گفت: «من از خدا می‏خواهم که تو را پوشیده برانگیزد» و نیز شنید که پیامبرصلی الله علیه وآله از فشار قبر یاد می‏کند. پس گفت: وای از ناتوانی! پس پیامبر خدا به او فرمود: «من از خدا می‏خواهم که از این (فشار قبر)، کفایتت کند».

    و روزی فاطمه به پیامبر خدا گفت:می‏خواهم این کنیزم را آزاد کنم. پس پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: «اگر چنین کنی، خداوند در برابر هر عضو او، عضوی از تو را از آتش می‏رهانَد».

    پس چون بیمار شد، رسول خدا را وصیّ خود قرار داد و از او خواست که خادمش را آزاد کند و زبانش بند آمد. پس با اشاره به پیامبر خدا وصیّت کرد و حضرت هم وصیّتش را پذیرفت.

    روزی پیامبرصلی الله علیه وآله نشسته بود که امیر مؤمنان، گریان نزدش آمد. پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: «چه چیز گریانت کرده است؟». گفت: مادرم فاطمه درگذشت.

    پیامبر خدا فرمود: «و نیز مادر من، به خدا سوگند!» و شتابان برخاست و به درون خانه آمد. پس به او نگریست و گریست. سپس به زنان فرمان داد تا غسلش دهند و فرمود: «هنگامی که فارغ شدید، پیش از آگاه کردن من کاری نکنید».

    پس چون فارغ شدند، به حضرت خبر دادند. پیامبرصلی الله علیه وآله پیراهن زیرینش را به آنان داد و فرمان داد که او را در آن کفن کنند و به مسلمانان گفت: «هرگاه دیدید من کاری کردم که پیش از این نکرده بودم، از من بپرسید: چرا آن را کردی؟».

    پس چون زنان از غسل و کفن او فارغ شدند، پیامبرصلی الله علیه وآله به درون آمد و جنازه‏اش را بر دوش خود حمل کرد و پیوسته زیر جنازه‏اش بود تا بر سرِ قبرش آورد. سپس آن را بر زمین نهاد و به درون قبر رفت و در آن خوابید. سپس برخاست و او را بر دستانش گرفت و در قبر گذاشت. سپس مدّتی دراز خم شد و با او زمزمه کرد....[12].



    1. تاریخ الیعقوبی: 14/2، تاج الموالید: 88، شرح الأخبار: 214/3، کشف الغمّة: 59/1.
    2. کنز العمّال: 37607/636/13.
    3. الاستیعاب: 3486/446/4، سیر أعلام النبلاء: 17/118/2، اُسد الغابة: 7176/213/7، شرح نهج البلاغة: 14/1.
    4. شرح الأخبار: 1141/215/3، المناقب: 264/277، شرح نهج البلاغة: 14/1.
    5. الکافی: 2/453/1، خصائص الأئمّة: 64.
    6. المستدرک علی الصحیحین: 4574/117/3، تاریخ المدینة: 123/1 و 124، اُسد الغابة: 7176/213/7.
    7. اُسد الغابة: 7176/212/7، تذکرة الخواصّ: 10، البدایة والنهایة: 223/7، شرح الأخبار: 214/3.
    8. فضائل الصحابة: 933/555/2، مناقب علی بن أبی طالب: 2/6.
    9. مناقب آل أبی طالب: 171/2.
    10. الکافی: 1/452/1، معانی الأخبار: 68/403.
    11. المستدرک علی الصحیحین: 4574/117/3، کنز العمّال: 37607/635/13.
    12. الکافی: 2/453/1. نیز، ر. ک: بصائر الدرجات: 287، بحار الأنوار: 23/81/35.


    نام‏ها امام علی(ع)

    نویسنده:محمدرضا نیک‏خیر::: پنج شنبه 86/7/12::: ساعت 7:17 صبح

    نام‏ها امام علی(ع)

    هنگامی که امام‏علیه السلام متولّد شد، مادرش فاطمه بنت اسد، از سر خجسته داشتن نام پدرش (اسد)، او را «حیدرة»[1] نامید.[2] سپس او و ابو طالب، به الهام الهی توافق کردند که وی را «علی» بنامند.[3].

    امام‏علیه السلام، نام‏های دیگری نیز دارد که در لابه‏لای متون تاریخی و حدیثی همین فصل خواهد آمد.

    25. علل الشرائع - به نقل از فاطمه بنت اسد -: من به درون کعبه رفتم و از میوه‏ها و روزی‏های بهشتی خوردم. پس چون خواستم بیرون بیایم، کسی مرا ندا داد: ای فاطمه! او را «علی» بنام که او علی (بلند مرتبه) است و خداوندِ علیّ اعلی می‏فرماید: «نامش را از نام خود برگرفته‏ام و به ادب خود، تربیتش کرده‏ام و بر دشواری‏های دانشم آگاهش کرده‏ام. اوست که بت‏ها را در خانه‏ام می‏شکند، و اوست که بر بام خانه‏ام اذان می‏گوید و مرا تقدیس و تمجید می‏کند. پس خوشا به سعادت کسی که دوستش بدارد و اطاعتش کند، و وای بر کسی که سرپیچی‏اش کند و دشمنش بدارد!».[4].

    26. ینابیع المودّة - به نقل از عباس بن عبدالمطّلب -: هنگامی که فاطمه بنت اسد، علی را به دنیا آورد، او را به نام پدرش «اسد» نامید؛ ولی ابوطالب به این، راضی نشد و گفت: بیا تا شبی از کوه ابوقبیس بالا رویم و آفریدگار آسمان را بخوانیم، شاید که ما را به نام او آگاه کند.

    پس شب هنگام، بیرون آمدند و از کوه ابوقبیس بالا رفتند و خدای متعال را خواندند و ابوطالب این شعر را سرود:

    ای پروردگارِ شب تیره

    و صبح روشن درخشنده!

    حکم قطعی‏ات را برایمان بیان کن

    که این پسر را چه بنامیم.

    پس آوایی از آسمان آمد و ابوطالب، سرش را بالا کرد که ناگاه، لوحی همچون زمرّد سبز دید که چهار سطر در آن نوشته شده بود. آن را با دستانش گرفت و محکم به سینه‏اش چسبانْد. در آن چنین نوشته بود:

    به فرزندی پاکیزه، اختصاص یافته‏اید

    پاک و شریف و پسندیده.

    و نامش از جانب [خدای] قاهر و والا

    «علی» است، برگرفته از «علی».

    پس ابوطالب بسیار شادمان شد و برای خدای تبارک و تعالی به سجده افتاد و ده شتر، عقیقه کرد. آن لوح، به کعبه آویخته بود و بنی‏هاشم به آن بر قریش افتخار می‏کرد تا آن که در جنگ حجاج و ابن‏زبیر ناپدید شد.[5].

    27. امام زین العابدین‏علیه السلام: روزی پیامبر خدا نشسته بود و علی و فاطمه و حسن و حسین‏علیهم السلام هم نزدش بودند. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «سوگند به کسی که مرا بشارت دهنده به حق برانگیخت، نزد خدای عز و جل، آفریده‏ای از ما محبوب‏تر و گرامی‏تر بر روی زمین نیست. خدای تبارک و تعالی، نام مرا از نام‏های خود مشتق کرد که او محمود است و من محمّدم و برای تو نیز - ای علی! - نامی از نام‏های خود برگرفت که او علیّ اعلی است و تو علی هستی».[6].

    28. امام علی‏علیه السلام: نام من در انجیل، «الیاء» و در تورات، «بری‏ء» و در زبور، «أریّ» و نزد هندوان، «کبکر» و پیش رومیان، «بطریسا» و نزد پارسیان، «جبتر» و پیش ترکان، «بثیر» و نزد زنگیان، «حیتر» و پیش کاهنان، «بوی‏ء» و نزد حبشیان، «بثریک» و نزد مادرم، «حیدرة» و پیش دایه‏ام، «میمون» و نزد عرب، «علیّ» و پیش ارامنه، «فریق» و نزد پدرم، «ظهیر» است.[7].

    29. پیامبر خداصلی الله علیه وآله: هنگامی که قیامت می‏شود، علی بن ابی طالب‏علیه السلام را با هفت نام، ندا می‏دهند: ای صدّیق! ای دال (راهنما)! ای عابد! ای هادی! ای مهدی! ای فتی (جوانمرد)! ای علی! تو و پیروانت بی‏محاسبه وارد بهشت شوید.[8].

    30. شرح نهج البلاغة: نخستین نامی که مادرش [فاطمه بنت اسد] او را بدان نامید، «حَیدَرَة» بود که با نام پدر وی، اسد بن هاشم، مناسبت داشت (حیدره و اسد، هر دو به معنای شیرند). پس پدرش [ابوطالب] آن را تغییر داد و وی را علی نامید.

    و گفته شده که حیدره، نامی بود که قریش او را بدان خواندند.

    و گفته نخست، صحیح است و گزارش نبرد او با مَرحَب بر آن دلالت دارد، در آن‏جا که مرحب رجز خواند و گفت:

    من کسی هستم که مادرم مرا «مرحب» نامید.

    و علی‏علیه السلام پاسخ داد:

    من کسی هستم که مادرم مرا «حیدره» نامید.[9].



      1. اسد و حیدره، دو گونه شیر هستند.
      2. مقاتل الطالبیّین: 39، معانی الأخبار: 9/59، الفضائل: 147، مناقب آل أبی طالب: 288/2 و: 276/3.
      3. آن گونه که متون تاریخی نشان می‏دهند، این تغییر در اوان ولادت حضرت رخ داده است. از این رو، آنچه از عطا نقل شده است که چون از دوش پیامبرصلی الله علیه وآله بالا رفت و بت‏ها را شکست، به جهت هم خانواده بودن علیّ و علوّ، علی نام گرفت، فاقد اعتبار تاریخی است و امری ذوقی بیش نیست.
      4. علل الشرائع: 3/136، معانی الأخبار: 10/62، الأمالی، صدوق: 206/195، بشارة المصطفی: 8، روضة الواعظین: 88.
      5. ینابیع المودّة: 873/305/2، مناقب آل أبی طالب: 174/2، بحار الأنوار: 102/19/35. نیز، ر. ک: کفایة الطالب: 406.
      6. معانی الأخبار: 3/55.
      7. معانی الأخبار: 9/59.
      8. إرشاد القلوب: 257، مائة منقبة: 83/138، المناقب: 323/319. نیز، ر. ک: مشارق أنوار الیقین: 68.
      9. شرح نهج البلاغة: 12/1. این رجز امام در جنگ خیبر و در پاسخ به مرحب یهودی، در بیشتر منابع تاریخی و حدیثی آمده است. ر. ک: ص 195 (ضربه سرنوشت ساز در جنگ خیبر).


      کنیه‏ها امام علی(ع)

      نویسنده:محمدرضا نیک‏خیر::: پنج شنبه 86/7/12::: ساعت 7:15 صبح

      کنیه‏ها امام علی(ع)

      امیر مؤمنان، کنیه‏های متعدّدی داشته که مشهورترین آنها «ابو الحسن» است.[1] برای امام‏علیه السلام کنیه‏های دیگری مانند: ابو الحسین، ابو السبطین،[2] ابو الریحانتین[3] و ابو تراب هم ذکره شده است که شامل تعریف اصطلاحی کنیه نمی‏شوند.[4].

      از روایات، چنین بر می‏آید که کنیه «ابو تراب»، محبوب‏ترین کنیه نزد امام‏علیه السلام بوده است و هرگاه ایشان را با آن می‏خوانده‏اند، شادمان می‏شده است. موجبات این محبوبیت، چند چیز است: فروتنی و خاکساری در برابر خدای سبحان که در دلِ این واژه نهفته است، و نیز یادآوری ملاطفت پیامبر در جنگ «ذات العشیرة». در این غزوه، علی‏علیه السلام در کنار عمّار، روی خاک‏ها خوابیده بود و گَرد و غبار به چهره او نشسته بود. از این رو، پیامبرصلی الله علیه وآله او را «ابو تراب» نامید. اینها موجب تعلّق خاطر علی‏علیه السلام به این کنیه بود.

      31. امام علی‏علیه السلام: حسن، در زمان حیات پیامبر خدا مرا «ابو الحسین» می‏خوانْد و حسین، مرا «ابو الحسن»، و هر دو، پیامبر خدا را «پدر» صدا می‏زدند. پس چون پیامبرصلی الله علیه وآله وفات یافت، مرا پدر خواندند.[5].

      32. امام علی‏علیه السلام: حسن و حسین، مرا «پدر» صدا نزدند تا آن که پیامبر خدا وفات یافت. آن دو به پیامبر، «پدر» می‏گفتند و حسن به من «ابو الحسین» و حسین به من «ابو الحسن» می‏گفت.[6].

      33. الطبقات الکبری - در ذکر غزوه ذات العُشَیره -: در ذو العُشَیره بود که پیامبر خدا به علی بن ابی طالب‏علیه السلام، کنیه «ابو تراب» داد و این از آن رو بود که دید او در خواب، بر خاکی نرم می‏غلتد. پس گفت: «ای ابو تراب! بنشین». پس علی‏علیه السلام نشست.[7].

      34. مسند ابن حنبل - به نقل از عمّار بن یاسر -: من و علی‏علیه السلام در غزوه ذات العُشَیره، همراه بودیم. پس چون پیامبر خدا بر آنها فرود آمد و اقامت گزید، گروهی از بنی مُدلج را دیدیم که در حال تعمیر چشمه‏ای در نخلستان بودند. پس علی‏علیه السلام به من فرمود: «ای ابویقظان! می‏آیی تا برویم و بنگریم اینها چگونه این کار را می‏کنند؟».

      پس آمدیم و ساعتی به کار آنان نگریستیم. سپس خوابمان گرفت. من و علی روانه شدیم تا زیر چند نخل کوچک، بر روی خاک‏های نرم، دراز بکشیم. پس خوابیدیم و به خدا سوگند، هیچ نفهمیدیم تا آن‏که متوجّه شدیم پیامبر خدا ما را با پایش تکان می‏دهد و ما از آن خاک‏های نرم، غبارآلود شده بودیم. در آن روز بود که پیامبرخدا به علی گفت: «ای‏ابو تراب!»، به خاطر آن خاک‏هایی که بر او دیده می‏شد.

      پیامبر خدا فرمود: «آیا برای شما از دو کس که شقی‏ترینِ مردم‏اند، سخن بگویم؟». گفتیم: آری، ای رسول خدا! فرمود: «آن خونریز ثمود که ناقه را پی کرد، و آن که - ای علی! - بر این جایت (اشاره به گیجگاه) می‏زند تا این (اشاره به محاسن) از [خون] آن، تَر شود».[8].

      35. المعجم الأوسط - به نقل از ابو الطفیل -: پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و علی‏علیه السلام در خاک خوابیده بود. پس فرمود: «بی‏گمان، شایسته‏ترین نامت ابو تراب است. تو ابو تراب هستی!».[9].

      36. پیامبر خداصلی الله علیه وآله: [می‏فرمود:] ما هرگاه به علی، ابو تراب می‏گوییم، او را می‏ستاییم.[10].

      37. صحیح مسلم - به نقل از ابوحازم از سهل بن سعد -: مردی از آل مروان بر مدینه گمارده شد. سهل بن سعد را فراخواند و به او فرمان داد تا علی‏علیه السلام را دشنام گوید. سهل، خودداری ورزید. به او گفت: حال که خودداری می‏کنی، پس بگو: خداوند، ابو تراب را لعنت کند! سهل گفت: نزد علی‏علیه السلام هیچ نامی از ابو تراب، محبوب‏تر نبود و بی‏گمان، او هرگاه بدان خوانده می‏شد، شادمان می‏گشت.[11].

      38. صحیح البخاری - به نقل از ابو حازم -: مردی نزد سهل بن سعد آمد و گفت: این مرد (حاکم مدینه) علی‏علیه السلام را بر فراز منبر [به بدی] می‏خوانَد. گفت: چه می‏گوید؟ گفت: او را ابو تراب می‏خواند. پس سهل خندید و گفت: به خدا سوگند، جز پیامبرصلی الله علیه وآله او را [به این نام] ننامید و به خدا سوگند، نزد او نامی از آن محبوب‏تر نبود.

      پس ماجرا [ی نامگذاری] را از سهل جویا شدم و گفتم: ای ابو عبّاس! آن ماجرا چگونه بود؟

      گفت: علی‏علیه السلام بر فاطمه‏علیها السلام وارد شد و سپس بیرون آمد و در مسجد خوابید. پس پیامبرصلی الله علیه وآله به فاطمه فرمود: «پسر عمویت کجاست؟». گفت: «در مسجد است». پس به سوی او رفت و دید که ردایش از پشتش افتاده و خاک بر پشتش نشسته است. پس شروع به زدودن خاک از پشت او کرد و می‏فرمود: «ای ابو تراب، بنشین! ای ابو تراب، بنشین!».[12].

      39. علل الشرائع - به نقل از ابن عمر -: با پیامبرصلی الله علیه وآله در نخلستان‏های مدینه بودم و ایشان به دنبال علی‏علیه السلام می‏گشت. به دیواری رسید. پس سَرَک کشید و علی‏علیه السلام را دید که در زمین کار می‏کند و غبارآلود است. پس فرمود: «مردم را در این که به تو کنیه ابو تراب داده‏اند، سرزنش نمی‏کنم».[13].

      40. تذکرة الخواص: امّا کنیه‏اش: ابو الحسن، ابو الحسین، ابو القاسم، ابو تراب و ابو محمّد است.[14].



        1. الطبقات الکبری: 19/3، المعجم الکبیر: 92/1، تاریخ بغداد: 133/1، تاریخ دمشق: 7/42.
        2. الفصول المهمّة: 129، تاج الموالید: 88، إعلام الوری: 307/1.
        3. ر. ک: ج 8، ص 79، (پدر دو گل من است).
        4. کنیه در میان عرب‏ها از ترکیب «اَب» یا «اُمّ» با نام نخستین فرزند، شکل می‏گیرد. در حالت‏های خاصّی به جای نام فرزند، از صفات مشخص استفاده می‏شود.
        5. مقاتل الطالبیّین: 39، شرح نهج البلاغة: 11/1، مناقب آل أبی طالب: 113/3.
        6. المناقب: 8/40.
        7. الطبقات الکبری: 10/2.
        8. مسند ابن‏حنبل: 18349/365/6، فضائل‏الصحابة: 1172/687/2، المستدرک‏علی الصحیحین: 4679/151/3.
        9. المعجم الأوسط: 775/237/1، تاریخ دمشق: 8359/18/42.
        10. مناقب آل أبی طالب: 112/3، بحار الأنوار: 12/61/35، مقاتل الطالبیّین: 40.
        11. صحیح مسلم: 38/1874/4، السنن الکبری: 4340/625/2، تاریخ دمشق: 17/42، تاریخ الإسلام: 622/3.
        12. صحیح البخاری: 3500/1358/3، المعجم الکبیر: 5879/167/6، تاریخ الطبری: 409/2.

          در برخی از منابع آمده است که میان امام علی‏علیه السلام وحضرت فاطمه‏علیها السلام اختلافی پدید آمد و علی‏علیه السلام منزل‏را با ناراحتی‏ترک کرد وبه حالت‏قهر در مسجدخوابید. وچون‏غبارآلود شد، ابوتراب نام گرفت؛امّا مسلّم است‏که این‏بخش‏ازمتن‏موجود،مجعول‏وبه وسیله دشمنان‏ومعاندان امام‏علی وحضرت‏فاطمه‏علیهما السلام ساخته و پرداخته شده است؛ زیرا آن دو بزرگوار، هر دو معصوم و از این گونه امور مبرّا هستند و افزون بر این، امام علی‏علیه السلام خود پس از شهادت حضرت فاطمه‏علیها السلام فرمود: «او هرگز مرا خشمناک نکرد».

        13. علل الشرائع: 4/157، المعجم الکبیر: 13549/321/12.
        14. تذکرة الخواصّ: 5.


        لقب های امام علی(ع)

        نویسنده:محمدرضا نیک‏خیر::: پنج شنبه 86/7/12::: ساعت 7:8 صبح

        لقب‏ها امام علی(ع)

        ژرفای اقیانوس شخصیت علی‏علیه السلام را دسترس نیست و ابعاد عظیم شخصیت آن چهره بی بدیل تاریخ، یافتنی‏نیست. مولاعلیه السلام القاب[1] و اوصاف بسیاری دارد که هر کدام، اشاره‏ای دارند به بُعدی از ابعاد والای علمی، عملی، فرهنگی، اجتماعی، معنوی و سیاسی شخصیت او. بسیاری از این القاب، به روزگار پیامبر خدا شناخته شده بود و امام را بدانها خطاب می‏کردند.

        برخی از این القاب چنین‏اند: «أعلمُ الأمّة»، «أقضَی الأمّة»، «أوّلُ مَن أسلَمَ»، «أوّلُ مَن صلّی»، «خیر البشر»، «أمیر المؤمنین»، «امام المتّقین»، «سیّد المسلمین»، «یعسوب المؤمنین»، «عمود الدین»، «سیّد الشهداء»، «سیّد العرب»، «رایة الهدی»، «باب الهدی»، «المرتضی»، «الولیّ» و «الوصیّ».[2].

        پیامبر خدا، امام را با این القاب یاد می‏کرد و به واقع، با توجه به آینده امّت اسلامی و مسئولیت بزرگ علی‏علیه السلام در آینده امّت، با این القاب، ابعاد شخصیت او را می شناسانْد و به جایگاه والای او در رهبری ره می‏نمود و برای آن، زمینه سازی می‏کرد.

        در میان القاب علی علیه السلام، دو لقب از بقیه مشهورتر است:

        امیر المؤمنین

        عنوان «امیر المؤمنین»، ویژه علی‏علیه السلام است و کسی را با این عنوان یاد کردن، نشاید. بر اساس متون مختلف روایی که بخشی از آنها پس از این می‏آید، حتی سایر امامان معصوم را نیز نمی‏توان با این عنوان یاد کرد.[1].



          1. ر. ک: ج 2، ص 170 (اختصاص داشتن این نام به علی).

           

          وصی

          این عنوان در همان روزگاران حیاتِ پیامبر خدا برای علی‏علیه السلام مشهور بود و دوست و دشمن، از این عنوان مولا آگاهی داشتند. متون تاریخی و روایی این حقیقت، خواهد آمد و اکنون تنها به یکی از آنها اشاره می‏کنیم. در جنگ جمل، جوانی از بنی ضبّه از زمره جملیان بیرون آمد و گفت:

          ما بنی ضبّه، دشمنان علی هستیم

          آن‏که از قدیم به «وصی» شناخته می‏شود.[1].

          41. تاریخ دمشق - به نقل از انس بن مالک -: پیامبر خدا [به من] فرمود: «برایم آب وضو بیاور». پس وضو گرفت و برخاست و دو رکعت نماز گزارد. سپس گفت: «ای اَنَس! نخستین کسی که از این در داخل می‏شود، امیر مؤمنان و پیشوای شریفانِ روسپید و سرور مؤمنان، علی است».[2].

          42. الکافی - به نقل از علی بن ابی حمزه -: ابو بصیر در حضور من از امام صادق‏علیه السلام پرسید: فدایت شوم! پیامبر خدا چند بار به معراج رفت؟

          فرمود: «دو بار. پس جبریل، او را در جایی متوقّف کرد و به او گفت: ای محمّد! همین جا! بی‏گمان در جایی ایستاده‏ای که هیچ فرشته و پیامبری در آن‏جا نایستاده است.... پس خدای تبارک و تعالی فرمود: "ای محمّد!". گفت: بله، ای پروردگار من.

          فرمود: "پس از تو چه کسی برای [رهبری] امّت توست؟". گفت: خداوند، داناتر است.

          فرمود: "علی بن ابی طالب، امیر مؤمنان، سرور مسلمانان و پیشوای شریفانِ روسپید"».[3].

          43. امام علی‏علیه السلام: پیامبر خدا فرمود: «ای علی! خدای عز و جل تو و خانواده و پیروان و دوستدارانِ پیروانت را آمرزیده است. پس مژده ده، که تو جدا شده[4] بزرگْ دل هستی. جدا شده از شرک و بزرگْ دل از علم».[5].

          44. معانی الأخبار - به نقل از جابر بن یزید -: به او [امام صادق‏علیه السلام] گفتم: فدایت شوم! چرا امیر مؤمنان، امیر مؤمنان نامیده شد؟ فرمود: «چون برایشان (برای مؤمنان)، دانش می‏آورد. آیا قرآن نشنیده‏ای: "وَ نَمِیرُ أَهْلَنَا؛[6] و ما برای خانواده‏مان خواروبار می‏آوریم"؟».[7].

          45. الفصول المهمّة: امّا لقبش مرتضی، حیدر، امیر المؤمنین و اَنزعِ بطین (موی جلوی سر ریخته فربه) است.[8].

          46. تاج العروس: و وصی، بر وزن غنی، لقب علی‏علیه السلام است[9] و[10].



            1. ر. ک: ج 2، ص 114 (وصایت امام علی در ادبیات صدر اسلام).
            2. تاریخ دمشق: 8837/303/42.
            3. الکافی: 13/442/1.
            4. در متن حدیث کلمه «أنزع» آمده که در لغت، به معنای کسی است که موی دو طرف پیشانی‏اش ریخته است.
            5. مناقب علی بن أبی طالب: 455/401، المناقب: 284/294، الأمالی، طوسی: 570/293.
            6. یوسف، آیه 65.
            7. معانی الأخبار: 13/63.
            8. الفصول المهمّة: 129.
            9. این گفته می‏فهماند که کاربرد واژه «وصی» درباره علی‏علیه السلام فراوان و مشهور بوده است.
            10. تاج العروس: ماده «وصی»، لسان العرب: ماده «وصی».



            لیست کل یادداشت های این وبلاگ

            نَسَب‏امام‏علی(ع)
            [عناوین آرشیوشده]


            [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

            ©template designed by: www.persianblog.com